سیامک مهاجری
درست زمانی که استاد پرویز منصوری در میانه دهه چهل از این شکایت میکرد که جوانان، بیتوجه به خاستگاهِ اجتماعی موسیقی غرب، تنها مقلّد سطحی و ناشیانه آن هستند و نیاز باطنی و درونی این شیوه موسیقی را درک نکردهاند، «چهار بچه جن» در هتل «خورشید» خوزستان دور هم جمع شدند تا پایههای موسیقی اعتراضی و جدید دهه 50 را پایهگذاری کنند. چهار بچه جن، نام گروهی بود که «فرهاد مهراد» یکی از اعضای آن بود و از آنجایی که صاحب دو رگه روسی – ایرانی هتل خورشید از آنها خواسته بود که گروهشان حتماً باید خوانندهای داشته باشد، او ناچار شد در کنار نواختن گیتار، وظیفه خوانندگی را هم به عهده بگیرد. شاید آن روزها خودش هم تصور نمیکرد روزی صدایش به نمادینترین صدای موسیقی اعتراضی ایران در آستانه انقلاب 57 بدل شود. خودش در این ارتباط میگوید: «کاملاً اتفاقی به خواندن روی آوردم. در سال ۱۳۴۲ در یک گروه چهار نفری در هتلی در اهواز قرار بود گیتار بزنم، در حالی که در قرارداد من نوشته شده بود که آواز هم میخوانم. سریعاً چند ترانه را به انگلیسی تمرین کردم و خواندم.»
فرهاد مهراد در 29 دیماه سال 1322 در تهران متولد شد؛ کسی که خیلی زود به مطرحترین خواننده راک ایرانی بدل شد و به واسطه تواناییاش در ادای درست کلمات در زبان انگلیسی موفق شد اولین آلبوم «راک اند رول» انگلیسی ایران را منتشر کند.
(راک، گونهای از موسیقی است که گیتار الکتریک، گیتار بیس و درامز، نقش مرکزی را در آن بازی میکنند و سبکی از موسیقی است که در حد فاصل دهه 40 و 50 میلادی در امریکا به موسیقی محبوب جوانان بدل شد.)
راک در بدو ورود به ایران و همزمان با تحولات سیاسی پس از کودتای 28 مرداد 32، مسیری متفاوت را طی کرد و نهتنها به تقلیدی خام از نمونه غربی خود بدل نشد، بلکه ویژگیهای بومی و اجتماعی موجود را در خود حل کرد و خیلی زود به جریانی تبدیل شد که دیگر تنها محدود به متخصصان موسیقی نبود، بلکه به میان مردم رفت و در بخشی از خاطرات و هویت فرهنگی آنها جا خوش کرد. این برای گوش موسیقایی ایرانی که با دستگاهها و گوشههای وطنی انس داشت، اتفاقی نادر بود و توانایی نسلی را نشان میداد که موسیقی راک و در ادامه، پاپ ایرانی را نمایندگی میکرد.
اسفندیار منفرد زاده، شهیار قنبری و فرهاد مهراد را باید هسته مرکزی موسیقی اعتراضی در ایران دهه 50 دانست. این سه تن در ادامه راه فریدون فروغی، کورش یغمایی و حبیب محبیان که بخشی از موسیقی راک ایرانی بودند، نسلی را تشکیل دادند و به مرور نشان دادند که چه تواناییهای منحصربهفردی در این موسیقی نوپا دارند. خود آنها نیز خیلی زود به یک سنت (یک جریان) در موسیقی ایرانی بدل شدند.
برای درک بهتر این ویژگیها شاید مرور یکی از اجراهای فرهاد در میانه دهه 50 بسیار راهگشا باشد. فرهاد مهراد که فرزند یک کاردار بلندمرتبه وزارت خارجه ایران در کشورهای عربی بود، در سال 1355 هنگام معرفی گروه خود به زبان انگلیسی و در حالی که صدای زیر گیتارش هم به گوش میرسید، وقتی نوبت معرفی خودش میشود، با طنین آرام و تلفظ شمرده کلمات، خود را فرهاد مهراد معرفی میکند که بچه جنوب شهر تهران است؛ سپس با لهجه سلیس انگلیسی، نام تک تک محلههای جنوب شهر را در توصیف محل تولد خود نام میبرد؛ دروازه غار، امامزاده حسن، چهارراه گمرک، سید نصرالدین و … . در تلفظ دقیق تک تک این محلهها نوعی شعف در کلام فرهاد احساس میشد. در این لحظه، پارادوکسی عجیب شکل میگیرد؛ اجرای راک به زبان انگلیسی و تعمد این فرزند کاردار عالیرتبه وزارت خارجه در نام بردن از تک تک محلههای جنوب شهر تهران برای زادگاه، در حالی که میهمانان خارجی در سالن نشستهاند. همه اینها حکایت از این دارد که موسیقی راک ایرانی در کلام فرهاد، نهتنها نسخه بدل غربیاش نیست، بلکه در همان لحظه تأسیس اش به دنبال نشان دادن تمایزات منحصربهفرد خود است. شاید همین صمیمیت و اصالت بود که باعث شد موسیقی نوپای راک در ایران، در اجرا و کلام فرهاد از مرز علاقه متخصصان موسیقی عبور کند و به کوچه و بازار و بین مردم راه یابد؛ آن هم برای ژانری از موسیقی که با گوش سنتی ایرانی با آن گوشههای موسیقایی اش حتی در زمان خودش هم بسیار غریب و دیرآشنا بود.
فرهاد در حد فاصل سالهای 45 تا 49 با یک سال وقفه زمانی، با گروه «بلک کتس Black Cats» همکاری کرد. بلک کتس از اولین گروههای موسیقی پاپ فارسی بود که در سال 1341 توسط «شهبال شبپره» در کافه کوچینی تأسیس شد؛ گروهی که بعدها ملقب به پدر پاپ ایران شد و تاکنون با خوانندهها و نوازندههای بسیاری همکاری کرده و به اعتراف اعضایش، مشهورترین خواننده آنها در نیم قرن فعالیتش، فرهاد بوده است. آوازه فرهاد در آن سالها چنان همهگیر شد که احمد شاملو در دهه 50، شعر شبانه را برای فرهاد سرود و فرهاد با آن وسواس خاصش در ادای درست کلمات، طوری آن را اجرا کرد که شبانه بیشتر با عنوان «یک شب مهتاب» در یادها ماند.
سال 1355 سال مهمی در تاریخ ترانه پاپ ایران بود؛ سالی که فرهاد دو قطعه از مشهورترین ترانههایش را اجرا کرد: «کودکانه» (که بعدها با نام بوی عیدی مشهور شد) و «گنجشکک اشیمشی» که ظاهراً مخاطب هر دو آهنگ کودکان بودند، اما عملاً به سیاسیترین اشعار زمانه خود تبدیل شدند. این دو قطعه، محصول مثلث طلایی فرهاد، منفرد زاده و قنبری بودند. بوی عیدی، روایت نوستالژیک روزهای عید است که از منظر یک کودک روایت میشود؛ کودکی که تجربه عیدانهاش، شباهت عجیبی به زندگی کودکان در مناطق فرودست شهری دارد و این بوی نوستالژیک عید با تهران پهلوی که روز به روز مدرنتر میشود، شباهتی ندارد. ترانه گنجشکک اشیمشی از کازرون بیرون آمده است. به گفته حسن حاتمی که یکی از پژوهشگران حوزه کازرون است، اشیمشی در گویش کازرونی به معنی «با شاه منشین» است و به شخصی اشاره دارد که با شاه نمینشیند و از حاکم جانبداری نمیکند. این گفته زمانی بیشتر اهمیت مییابد که بدانیم فرهاد هنگام اجرای ترانه، با آن دستکاریهای مشهورش، حاکم را به جای حکیم نشاند تا بار سیاسی کار را بیشتر کند. در یکی از روایتهایی که از گنجشکک اشیمشی موجود است به این نکته اشاره شده که گنجشکک اشیمشی، رابین هود وار، یاقوتی را از تاج شاه میدزدد تا آن را در اختیار فرزند بازیگوشش قرار دهد، اما در میان راه، آن را به پیرزنی میدهد تا به زخم زندگیاش بزند. این اتفاق باعث میشود تا گنجشکک این کار را ادامه دهد.
فرهاد دو اجرای سینمایی معروف هم دارد که هر دو، بار سیاسی نمادینی پیدا کردند. اولی به سال 48 بازمیگردد، جایی که اسفندیار منفرد زاده برای فیلم «رضا موتوریِ» مسعود کیمیایی با ترانه «مرد تنها» ی شهیار قنبری به دنبال خوانندهای میگردد و خیلی زود فرهاد را پیدا میکند. این همکاری دو سال بعد در فیلم «خداحافظ رفیق» امیر نادری تکرار میشود و ترانه معروف «جمعه» ساخته میشود که اشاره به واقعه سیاهکل دارد. ترانهای که قنبری اختصاصاً برای فرهاد سروده بود.
در 23 بهمن ماه سال 57 یعنی درست یک روز پس از پیروزی انقلاب، «سیاوش کسرایی» ترانه «وحدت» را (که آن نیز به واسطه اجرای خاص فرهاد، به والا پیامبر مشهور شد) به اسفندیار منفرد زاده میدهد تا فرهاد در روزهای انقلاب ستایشگر آزادگی باشد. صدای عصیان گر فرهاد بعد از این اجرا تا 16 سال بعد به گوش نرسید تا اینکه او در سال 1373 در سینما سپیده، روی صحنه رفت با بلیتهایی به قیمت 2500 تومان، آنهم در زمانی که قیمت بلیتهای کنسرت شجریان 300 تومان بود. در همان سال، آلبوم «خواب در بیداری» را منتشر کرد؛ آلبومی که دیگر نه ردپایی از اسفندیار منفرد زاده و نه شهیار قنبری را داشت. آخرین آلبوم فرهاد به نام «برف» در سال 1379 منتشر شد و بیماری و مرگ نابهنگامش دیگر اجازه نداد تا آلبوم «آمین» را منتشر کند.
فرهاد مهراد در خواندن ترانهها، سبک مخصوص به خودش را داشت؛ سبکی که تا پیش از آن حتی در موسیقی غربی، پیدا کردن نمونهای از آن، کار سادهای نبود. به گفته خودش در خواندن دقت میکرد که آهنگ تحریر نداشته باشد و حتی اعتقاد داشت موسیقی باید چنان در اجرا حل شده باشد که شنونده بتواند با تمام دقت، ترانه را بشنود. او میگفت تا کلام را حس نکنم و شعر را بهدرستی نفهمم هرگز آن را نمیخوانم. معروف بود که چنان در واژههای ترانه و معانی آن دقت میکرد که برخی زبانها همچون ارمنی را از این طریق یاد گرفته بود. شاید هیجانانگیزترین و نوآورانهترین کار فرهاد مهراد، دست بردن در ترانهها بود! خودش میگفت اغلب از یک یا چند بیت یک شعر خوشم میآمد و بعد آن را در اجرا با تغییراتی به شیوه خودم میخواندم. اولین بار این کار را با شعر «خیال خوشی» شکسپیر انجام داد. بعدتر در «برف» نیما و «تو را ای کهن بوم …» اخوان این تغییرات ادامه پیدا کرد. طبیعتاً تغییر در شعر شاعران بزرگی چون نیما، اخوان و حتی ترانهسرایی چون قنبری، کار سادهای نبود؛ اما فرهاد طوری آنها را اجرا میکرد که نهتنها منجر به حساسیتی نمیشد، بلکه با استقبال نیز روبرو میشد، طوری که آلبوم برفش در سال 73 عنوان پرفروشترین آلبوم سال را به خود اختصاص داد.
فرهاد متعلق به نسلی بود که باید از آن به عنوان «موج نو موسیقی ایران» نام برد. اهمیت کار این موج، نه در ترانههای اعتراضی یا نکات فنی موسیقی، بلکه در اصیل بودن آنهاست، موجی که چه در ترانه، چه در موسیقی و چه در اجرا ویژگیهای منحصربهفرد خود را داشتند. فرهاد در این موج، چنان یگانه بود که حتی هممسلکانش نیز از بیان آن ابایی نداشتند. شهیار قنبری، ترانهسرای اغلب اجراهای موفق فرهاد درباره اجرای او چنین لب به تحسین گشود: «در کنار نوازنده و نه دورتر از اسفندیار و واروژان، فرهاد کلام مرا میگریست»
برای فرانت از تجربههای زیسته خود درباره آهنگهای فرهاد بنویسید. اگر دیدگاهی در باب موج نو موسیقی ایرانی دارید برای ما بنویسد. فرانت، نقطه نظرات شما را به منظور بهبود مطالب به کار خواهد بست.